مونا زندی اولین ساختهاش را پس از گذشت 5سال به ساحل اکران رساند. فیلم تحسینشده بیستوپنجمین جشنواره فیلم فجر که هم چندین سیمرغ دریافت کرد و هم منتقدان به ستایش آن پرداختند، 5سال به دلایلی که هرگز به صورت رسمی اعلام نشد، امکان نمایش نیافت. خوشبختانه در فاصلهای که از زمستان 85 تا زمستان89 طی شده، «عصر جمعه» تازگیاش را از دست نداده. این فیلم روزگار ماست؛ با نگاهی انسانی و دیدگاهی اخلاقی که در دل پلشتی به جستوجوی گوهر میپردازد و دست خالی هم از معرکه بیرون نمیآید. فیلم، به نوعی ستایشگر پرشور کرامت انسانی است و همین به تلخیاش طعم دلپذیری میدهد.
- وقفه پنجسالهای که در اکران «عصر جمعه» پیش آمد بهنوعی آزمونی برای محک زدن عیار فیلم هم بود. حالا که فیلم را میبینیم مشخص میشود که از این آزمون سربلند بیرون آمده و گذشت زمان اصلا آن را کهنه نکرده؛اتفاقی که در مورد معدود فیلمها میافتد. با این حال این وقفه، ادامه مسیر فیلمسازی شما و حتی برخی بازیگران را دچار مشکل کرد.
همین طور است. وقتی وقفهای در اکران فیلمی ایجاد میشود برای همه عوامل ممکن است این شرایط پیش آید و باعث شود تلاششان دیده نشود. به هر حال وقتی فیلمی دیده میشود در صورت موفقیتاش برای همه عوامل موقعیت بهتری ایجاد میشود بهخصوص برای کسانی که اولین تجربههایشان را ارائه میدهند. در فیلم «عصر جمعه» مهرداد صدیقیان اولین تجربه بازیگریش بود که اگر کیومرث پوراحمد برای «اتوبوس شب» انتخابش نمیکرد شاید به فراموشی سپرده میشد؛ در واقع انتخاب صدیقیان هم به واسطه دیده شدن فیلم توسط پوراحمد بود.
او تعریف صدیقیان را شنیده بود و از من خواست فیلم را ببیند و با دیدنش صدیقیان را انتخاب کرد. شاید اگر این اتفاق نمیافتاد یکی از صدمههای بزرگ وقفه در اکران «عصر جمعه» تلف شدن استعدادی چون صدیقیان بود. باقی بازیگران چون شناخته شده بودند به هر حال مسیر خودشان را رفتند و حتی خود من هم با وجود اینکه فیلم اولم اکران نشده بود در این مدت کارم را ادامه دادم و منتظر اکران فیلم نشدم.
- با این حال میتوانست اتفاقات بهتری با اکران فیلم برایتان بیفتد.
حتما. بازی رویا نونهالی در این فیلم خیلی متفاوت است- و همینجا اضافه کنم که یکی از موهبتهای فیلم حضور او در این نقش بود- و قطعا بعد از دیدن آن رویا نونهالی قوی و خشنی که ما همیشه در سریالها و فیلمها میدیدیم دیدن یک زن جذاب یک اتفاق بود در روند کاری او و موقعیت او را در پیشنهادهایش تغییر میداد و اینهاست که باعث میشود بگویی چه حیف! باقی عوامل در پشت صحنه هم که همه حرفهای بودند؛ مثلا فیلمبردار ما آقای جعفریان که اکران فیلم تأثیری در وضعیت کارهایشان نداشت، در مورد فرید مصطفوی همینطور، اما در مورد خود من، وقتی این فیلم در جشنواره اکران شد آنقدر سر و صدا کرد که توجه همه را به خود جلب کرد. در این چند سال که فیلم اکران نشد من در جاهایی در مورد خودم میشنیدم که برایم خیلی جای تعجب داشت؛ آن هم از سوی کسانی که سینمایی نبودند اما فیلم را دیده بودند و در خاطر داشتند. این نشان میدهد که فیلم تأثیر خود را بر مخاطب گذاشته و عوامل را شناسانده حتی با وجود اکران محدود جشنوارهای. اما قطعا اگرفیلم زودتر اکران عمومی میشد شرایط متفاوتتری نسبت به الان برایم بوجود می آمد.
- شما در این مدت هیچ کاری نکردید؟
چرا. من در این فاصله یک سریال کارگردانی کردم، 3فیلمنامه نوشتم، یک مستند ساختم. این روزها دارم خودم را برای نمایشگاه عکس هایم آماده می کنم .ولی به هر حال با اکران فیلم همه چیز طور دیگری پیش میرفت وگرنه من در این سالها بیکار ننشستم. اما باوجود اعتراضی که به اکران نامناسب فیلم آن هم بعد از 5سال دارم، یک اعتقاد عمیق دیگری هم دارم؛ اینکه هر چیزی در زمان خودش اتفاق میافتد و فکر میکنم که احتمالاً زمان نمایش فیلم الان بوده.
- باز خوب است که اینطوری نگاه میکنید به ماجرا. ظاهرا فیلم 3-2 سالی سد اکران بوده و بعد از آن هم سینماداران بودند که مشکل ایجاد میکردند. همینطور است؟
نه، مشکل سینماداران زیاد جدی نبود ولی بعد از اینکه ما پروانه نمایش گرفتیم یک بخشی مربوط به مسائلمان با معاونت سینمایی بود که در آن دوران اجازه نمیدادندفیلم اکران شود. البته تا زمانی که آقای رضاداد مدیر فارابی بودند وضع خیلی خوب بود در همان سال هم در جشنواره برای فیلم مشکلاتی پیش آمد ولی به خاطر توجه آقای رضاداد به فیلم با حذف چند دیالوگ فیلم به جشنواره راه پیدا کرد. بعد از رفتن ایشان از فارابی پخش بینالملل فیلم هم که بنیاد فارابی بود حضور در جشنواره ها را برای فیلم عصر جمعه متوقف کرد.در مورد اکران داخلی هم در حالی که 2بار قرارداد گروه سینمایی داشتیم که میتوانستیم فیلم را آن طور که شایسته اش است اکران کنیم هر بار نماینده ارشاد در شورای صنفی با اکران آن مخالفت کرد بی آنکه دلیل قانع کننده ای بگوید. آنجا بود که بحث سینمادارها پیش آمد وگرنه این طور نبود که آنها خودشان نخواهند فیلم را نمایش دهند. بالاخره ما نفهمیدیم که مشکل 5سال اکران نشدن «عصر جمعه» چه بود!
- البته آن زمان که این موضوع را انتخاب کردید و نوع نگاهی که به قصه «عصر جمعه» داشتهاید پیشبینی میکردید که مشکلات و موانعی بر سر راهتان باشد. حالا در ادامه راهتان با این همه مشکلات که برای فیلم اولتان به وجود آمد باز هم همین نگاه را دنبال میکنید؟
خب بله، حتما این نوع فیلمها حساسیت بیشتری را برمیانگیزند نسبت به فیلمهایی که هیچ حرفی برای گفتن ندارند اما فیلم پروانه ساخت گرفته روی همان فیلمنامهای که ما نوشته بودیم. فیلمهایی که به موضوعات اجتماعی میپردازند به دلیل اینکه بخشی از این موضوعات به هر حال گریبان مدیران را می گیرد قطعا حساسیتها روی آنها بیشتر است. اما نگاهم تا امروز در مورد فیلمسازی تغییر ی نکرده است. آینده را نمی دانم.
- این حالت مستندگونه و رئال که غیر از جنس فیلمنامه، در اجرا هم پررنگ است را حفظ خواهید کرد؟
من به جز اینکار یک تجربه بلند سریال دارم که در آن هم این شکل را حفظ کردم با اینکه در آنجا قصه مدرن است و دوربین در حرکت زیاد است و ریتم قصه هم خیلی تند است ولی همچنان این فضا را دارد. من این سبک و سیاق را دوست دارم، حال و هوای مستندگونه را دوست دارم و هنوز فکر میکنم که میخواهم آن را ادامه دهم.
- فیلمسازانی که با نگاه اجتماعی موفقی در فیلم اول توانستند نگاهها را به خود جلب کنند معمولا با فاصله و خیلی با وسواس فیلم بعدیشان را ساختهاند. حتی اگر فیلمشان مشکلی هم در اکران نداشته باز چند سالی طول کشیده تا کار بعد.
به نظر بیشتر از آنکه وسواس باشد یک ترس است و من امیدوارم که این ترس بر من غلبه نکند چون به محض اینکه میترسی آنجاست که به خطا پیش می روی. وقتی شما فکر میکنید باید یک جوری بسازید که بهتر از قبل بشود قدم اول اشتباه را رفته اید. بهتر است هر کاری را مجرد نگاه کرد و از تجربه قبلی استفاده کرد. اما اگر دائما به مقایسه بپردازی احتمالا نتیجه مثبتی نخواهی داشت .ولی به هر حال ترسناک است چون وقتی فیلمی میسازید به عنوان کار اول مورد استقبال قرار میگیرد در کار بعدی خیلی زیرذرهبین هستید. حالا من هم نمیدانم که تجربههای بعدیام چطور از آب دربیاید اما امیدوارم که رشد کنم تا اینکه در جا بزنم. نقدهایی هم که امروز به «عصر جمعه» دارم حداقل نشان میدهد که نگاهم نسبت به آن زمان عوض شده. این حداقل جای خوشحالی دارد و امیدوارم وقتی میخواهم کاربعدیم را شروع کنم به نکاتی که در عصر جمعه خودم نقدشان میکنم توجه کنم.
- علت اینکه برای نگارش فیلمنامه «عصرجمعه» سراغ فرید مصطفوی رفتید، تحقیقات وسیع ایشان و جستوجوی مابهازای شخصیتها و فضاهای قصه در جامعه بود؟
فرید مصطفوی را از زیرپوست شهر میشناختم. ایشان نویسنده فیلمنامه بود و من منشی صحنه بودم. همکاری در تحقیقات زندان زنان به همراه ایشان باعث نزدیکی بیشتری بین ما شد. تحقیقات گسترده ای که ایشان روی موضوعات انجام می دهند و دقت و وسواسشان باعث شد تا برای نگارش عصر جمعه فرید مصطفوی نویسنده باشد.
- به فیلم زیرپوست شهر اشاره کردید. غیر از آقای مصطفوی با چند تن از عوامل دیگر در آنجا همکار بودید که جنس و حالوهوای کار را قدری به آن فیلم نزدیک کرده.
به هر حال فیلم اول فیلمی است که شما هنوزدر آن تسلط لازم راندارید. در تجربههای بعدی شناخت شما گسترده تر می شود و انتخاب هایتان هم متنوع تر.
تجربه کاری با حسین جعفریان (فیلمبردار) در زیر پوست شهر و همین طور ژیلا مهرجویی و رابطه خوبی که با هر دوی آنها داشتم و با توجه به این که نوع نگاهشان هم به فیلمنامه، نزدیک به خودم بود، دلیل مناسبی برای همکاریمان بود.به خصوص به دلیل فضاهای زنانه فیلم شناخت ژیلا مهرجویی بسیار مفید بود.
در مورد آقای کوثری هم بر می گردد به آشنایی با ایشان درزیرپوست شهر و ادامه دوستی که از آن به بعد با هم داشتیم. قطعا وقتی شما بخواهید اولین فیلمتان را بسازید با گروهی همکاری میکنید که با آنها همسو تر باشید تا کمترین مشکلی پیش آید و تجربه عصر جمعه بیانگر این نگاه است.
- همانطور که گفتید فیلم عصرجمعه یک فیلم زنانه است. مردهای فیلم هم مردهای خوبی نیستند و همه به نوعی به زنها آزار میرسانند اما نکتهای که فیلم شما را از فیلمهای فمینیستی با آن نگاه متعصب غلو شده، متفاوت میکند این است که شما نقدتان بر شرایط اجتماعی است که این آدمها را ساخته نه خود آن آدمها و این مرز باریکی است که شما رعایت کردید.
این خیلی نکته خوبی است که به آن اشاره کردید و چقدر خوب آن را دریافت کردید. چون عده ای معتقد هستند که مردهای فیلم همه بدند . موقعیتی که در فیلم وجود دارد ایجاب میکرده آدمها اینطور به تصویر کشیده شوند. همه ما در درجه اول انسان هستیم؛ انسان هم خطا میکند، به اشتباه میرود، موفق میشودو باز خطا میکند. همه آنچه ما به دست میآوریم فقط مربوط به خودمان نیست، شرایط بیرونی در آنچه می شویم کمتر از تربیت ما نیست. هر یک از ما در شرایطمان شکل میگیریم. حالا نکته اینجاست که چقدر از شرایطمان استفاده بهینه می کنیم. من با مرز بندی بین زن و مرد موافق نیستم. مردهای ظالم، بد، خیانتکار و زنان مظلوم، قربانی و بیگناه . این نگاه غیر منصفانه است.
- در مورد دیالوگها، مخصوصا دیالوگهای سوگند؛ بگومگوهایش با پسر یا خواهر یا حتی مشتریهایی که به آرایشگاه میآیند. توضیح میدهید که چقدر در متن بود و چقدر سرصحنه شکل میگرفت و وابسته به بازیگران بود.
کلیت آن، که در فیلمنامه بود. این شیوه را نهتنها در عصرجمعه که در سریالی هم که ساختم رعایت کردم. یعنی موقعی که دیالوگ نویسی می کنیم، کلیتی از وقایع را مینویسیم ولحن و خرده دیالوگ ها و در واقع تزئینات آن با بازیگر شکل می گیرد. دیالوگ باید از آن بازیگر بشود وگرنه تبدیل به بیان غیر واقعی می شود .
چند صحنه در عصر جمعه هست که بیان دیالوگ ها طبیعی در نیامده و اذیتم می کند . اما در مورد ویژگی رویا نونهالی او با خودش گنجینه بسیاری از لغات را برای سوگند به همراه آورد، با لحن و شخصیت پردازی که برای سوگند انجام داد. بخش عمده ای از سوگند بر گرفته از رویا نونهالی است که با تمرین و توافق شکل می گرفت.
- یکی دیگر از نکتههای جذاب فیلم بخشهایی است که در خاطر رویا مرور میشود؛ آن دو صحنهای که روی تصویر سیاه فقط صدا را میشنویم. من وقتی فیلم را میدیدم حس میکردم این بخش گرفته شده چون صدا خیلی طبیعی بود و فقط صدای شخصیتها نبود، فضا هم دخیل بود و خیلی هم تأثیرگذار از آب درآمدهاند؛ شاید تأثیرگذارتر از نشان دادن تصاویر.
جالب است بدانید که واقعا صحنه هارا گرفتیم و بعد تصمیم گرفتیم آن را سیاه کنیم و فقط صدا باشد. همه فلاشبکها را گرفته بودیم و وقتی در فیلم قرار گرفت دیدیم که با روایت و ساختار فیلم هماهنگی ندارد. بنابراین ایده سیاهی پدید آمد که به نظرم خیلی اتفاق درستی برای فیلم است.